- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
زمین را از صفا زیـور ببـندید به اوج آسـمـان اخـتـر بـبـنـدید به مژگان خاک این ره را زدایید بر آن بال مـلائک را گـشایـید به اشک دیدگان ره را بشویـید شمیم عـشق را ایـنک بـبـویـید که مى آیـد گـلـى از آسـمـان ها که مستش میشود دلها و جانها از این تک گل دل صحرا بهارى ست دگر پایان هجر و بى قرارى ست خریـدار جـمـالـش قُـدسـیـانـنـد هـمـیـشه زائـرش قُـدّوسیـانـنـد ز صبرش در عجب درمانده ایوب ز اشک دیده اش وامانده یعقوب هزاران یوسف زیباى کـنـعـان خـریــدار رخ آن مــاه تــابــان گـل است و در دل زندان اعدا فـتـاده یـوسـف زهــرایــى مــا اگر چه برهمه عالم امیـر است ولى در چاه محنتها اسیر است بگـو با آن دل بـى رحـمِ صیـاد مبند او را به زنجیرى ز بیداد کـبـوتر را به زنجـیرى نبـندید به حال غـربـتـش دیگر نخندید اگر بستید این زخم زبان چیست دگر دشنام او هرگز روانیست زنـیـدم تــازیــانـه هـر چـه آیـد ولـى دشـنـام بـر حـیـدر نشـاید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای شـمـس والایِ وِلا، موسی بن جعفر ای مـرکز مـهـر خـدا، موسی بن جعفر بر پای مقدم های گـل بـارانـت ای یار هر عاشقی گـردد فـدا، موسی بن جعفر در وقت میـلادت امام صادق از شوق هر لحظه می دادت ندا، موسی بن جعفر ای صد چو حاتم سائل یک گوشه چشمت لطفی نـما بر این گـدا، موسی بن جعفر در این شب فرخـنده، ای مولود عاشق عیدی بده بر دست ما، موسی بن جعفر امشب فـقـط نـام تو را بر لب سـرائـیم تا در تن ما مـانـده نـا، موسی بن جعفر در بـوسـتـان مـهـر ایــزد ای شـقـایـق هر غنچه ای دارد نوا، موسی بن جعفر در کل عمرت غم ز مزدوران که دیدی ای کـشتی غـرق بـلا، موسی بن جعفر در روز مـیـلادت بـیـا از روی اکـرام کن قـسمت ما کـربـلا، موسی بن جعفر مظلوم هستی همچو جـد اطهر خویش ای کُـشـتۀ زهر جـفـا، موسی بن جعفر زهــر جـفـا رنـگ رخ پـاکـت ربــوده ای باب مظلـوم رضا، موسی بن جعفر
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
می رسد از مدینه بوی غم فـاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقـیـع ویـران شد ******** آتش کـیـنه شعـلـه ها دارد از دل سرسپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لعنت فـاطمه به آل سعـود ******** قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بُوَد ریشه بغـض و کیـنه اینان آتش و دود و تازیـانه بُوَد ******** لعنت حق به آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حـق پـیـغـمـبـر معـظـم را با لگـد پشت در ادا کردند ******** در مـدیـنـه ز بعد پیغـمـبر ناله های بلند ممنوع است در مـرام پـلـیـد این مـردم زن زدن از امور مشروع است ******** گـریـه کـردند آسمـانی هـا بـا نــوای حـزیـنـۀ زهــرا به گمانم که باز تـازه شده داغ مسمار و سینۀ زهـرا ******** بعد از آنکه زدند زهرا را دستشان باز شد به بی ادبی کاش روزیِّ هیچکس نشود ضرب سنگین سیلی عربی ******** کـاش مـهـدی بـیاید با او ریشۀ فـتـنه را بر انـدازیم عاقبت بهـر مـادر سادات گـنبد و بارگـاه می سـازیم ******** با نیابت ز قـبـر مـادرمان سوی ام البنبن سـلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عـبـاس احـتـرام کنیم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
سينه ها سرشار از اندوه و رنج و ابتلاست بـاز هـم ايّـام، ايّـام غـم و درد و بـلاست مانده چون ويرانه اي، صحن و شبستان بقيع با وجوديكه همه ذرّاتِ خاكش كيمياست
: امتیاز
|
مدح امام صادق علیه السلام
آنان كه شـكـوه در حـقـایـق دیـدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیـدند پُـر نــورتـریـن سـتــارۀ دنـیــا را در آیـــنــۀ امــام صــادق دیــدنــد ****************** جهـل بشر از دانش تو كـاسته شد آئـیـنـه عـلـم از تـو پـیـراسـتـه شد از گلشن وحی بس كه گُل پاشیدی گـل زار عـلـوم از تـو آراستـه شد ****************** خواهی به حضور دوست لایق باشیم باید که به راه عشق عـاشق باشیم بـا پــیــروی از راه امـام صــادق ای شیـعـه بیا مُحـب صادق بـاشیم
: امتیاز
|
مدح امام صادق علیه السلام
ای روح صـداقـت از دم تو ای گـوهـر عـلـم از یَــمِ تـو زیـبـنـدۀ تو است نام صادق الحـق که تویی امام صـادق بر هر سخـنت ارادتِ عِـلـم در هر نَفَـست ولادتِ عِـلـم مـیــلاد تو ای ولـی سـرمـد شــد روز ولادت مــحــمــد در هــفــدهــم ربـیــع الاول شد نور تو بر زمین محوّل از صبـح ازل امـام عـلـمـی تـا شـامِ ابــد تـمـام عـلـمــی دانش ز دمِ تو راست قامت اسـتـاد عــلــوم تـا قـیــامـت قـرآن به دم تـو خـو گرفـته ایـمـان ز تـو آبـرو گـرفـتـه با نطـق تو زنـده تا قـیـامت تـوحـیـد و نـبـوّت و امامت ای دَر دهـنـت زبـان قـرآن قرآن همه جان تو جان قرآن روید چو به بوستان شقـایق از لـعـل لـبـت دُرّ حــقـایـق وصف تو هماره بر لب ماست راه و روش تو مکتب ماست با تو هـمه جا مدینـۀ ماست این پندِ تو نقش سیـنۀ ماست هرکه شمرد سبک صلاتش فــردا نَــبُــوَد ره نـجــاتـش دور است ز خط طاعت ما بـر او نـرسـد شـفـاعـت مـا تـو مـخـزن عـلـم کـبـریایی تو وارث خـتـم الأ نـبـیـایـی حق را نفس تو نوشخند است مؤمن به دمت نیازمند است قــرآن کـه دُر کـلام سـفـتـه با نطق تو حرف خویش گفته هـر آیـه کـه جـبـرئـیـل آرد بی نـطـق شـمـا زبان ندارد او راه و شما چـراغ راهـید ناگـفـتـه و گـفـته را گواهـید تـو بـر تـن پـاک عـلم جانی اسـتـاد مــفـضّـل و ابــانــی دانـشگـه نـور حق؛ پـیـامت صدها چو زُراره و هشامت دارنـد جـهـانـیـان بصیـرت از مؤمن طاق و بو بصیرت ای زنــدگـیــم هــدایـت تــو دیـن و دل مـن ولایـت تــو مـهـر تـو هـمـه عـقـیـدۀ من مـشـی تـو مـرام و ایـدۀ من روزی که گل مرا سرشتـند بر لـوح دلـم خـطی نوشتـند این خط نوشته را بخـوانـید مـن جـعـفـریـم همه بـدانـیـد دلـبـاخــتـه ای ز اهـل بـیـتـم خـاک ره عـبـدی و کـمـیـتم فــــریـــاد دوازده امـــامـــم نور است به هر دلی کلامم باشد که به خـاک پـای میثم « مـیـثم» بـشـود فـدای مـیـثم
: امتیاز
|
مدح امام صادق علیه السلام
ای عــلــم خـدا در نـفـس روح فـزایـت ای بوسه زده صدق به خاک کف پایت آغــوش خـدا بـاز بـه هـنـگـام دعـایـت لبریـز شـده ظـرف زمان هـا ز ثـنـایت عـالـم هـمـه لـبتـشـنه؛ تو دریای علومی استـاد کــلــیـم الله و عـیــسـای عــلـومــی تو نخل علوم استـی و دانـش رطـب تو آیــات خـــدا شـیـفــتــۀ لـعــل لــب تــو خـورشید چراغـی است به بزم ادب تو تا هست شب و روز بوَد روز و شب تو عـلـم است یـکـی لالـه ز بُـستـان وسیعت تـا حـشـر، اسـاتــیـد جـهـانـنـد مــطـیعـت دریای کـمالات، یکی جرعـه ز جـامت توحـیـد زده بوسه به لب هـای هـشامت آیــات خـــدا دانـــۀ مـــرغ لـب بــامـت جبریل امین مست ز صهـبـای کـلامت تـو شـعـلـۀ روشـنـگـر مـصـبـاح هُـدایـی تـو نـخـل شـکـوفــا شــدۀ خـون خــدایـی عترت به تو می بالد و قرآن به تو نازد نازند به ایمان همـه، ایـمـان به تو نازد علم و ادب و حکمت و عرفان به تو نازد والله قــســم، داور مـنّـان بـه تــو نــازد تو عـلـمـی و انـصـار تـو دور تو رواقـت در هـر دو جهـان طاق بوَد مـؤمنِ طاقـت بیمهر تـو بـر نخل ولایت ثمری نیست بی نطق تو از خون شهیدان اثری نیست بی نور تو بر گمشدگان راهبری نیست غیر از سر کوی تو به عالم خبری نیست از شـدّت ایـمـان به تو بـودش چو تـوسّل شـد آتـش سـوزنـده به هـارون درت گـل رخسار تو خورشید دل اهل یقـین است وصف تـو به پیشانـی قـرآن مبین است اخـبار و روایات تو سرمایـۀ دین است گلخانۀ فـقـه تو سـماوات و زمیـن است استاد چـو حـمـران تـو دیـدنـد، نـدیــدنــد چـون جـابـر حـیـان تو دیـدنـد، نـدیــدنــد پـرواز دعـا بـسـتـه بـه آئـیـن تـو بـاشـد شیـریـنـی جـان از لب شـیرین تو باشد جـبـریـل امیـن بـنـدۀ تـمـکـیـن تو بـاشد آئـیــن مــن آیـیــنــۀ آئــیــن تـو بــاشــد جـز مذهب حـق تو، به قـرآن، به پـیـمبر لا مـذهــبـیِ مـحـض بـوَد مـذهـب دیـگـر قـرآن همـه رازی که بوَد؛ زیـر زبانت آیــات خـــدا ریـخــتـه از دُرج دهـانـت سوگند به قـرآن همه وحی است بیـانت مهمان بـه سر سفـرۀ عـلم است جهانت نـه شـافـعـی و مـالـکـی و حـنـبـلـیام من والله قــســـم پـــیـــرو آل عـــلـــیام مــن حکمت شده لطف و کرم حضرت صادق دانـشگــه قــرآن، حـرم حضرت صادق جاری است مسیحا ز دَمِ حضرت صادق علم است بـه ظـلِّ علـم حضرت صادق عـلـمش همه نـور است به طـور دلِ آگاه نـوری اسـت کـه فـرمـوده خدا یـقـذفه الله اولاد پـیـمـبــر همـه نورنـد کــه نورنـد یک سلسله زین طایفه دورند که دورند اینـان بـه دو دنیا همه کورند که کورند پامال صف حشر چو مورند که مورند هـفـتـاد و دو فـرقـه که هـلاکـند، هلاکـند یک فـرقـه فـقـط اهل نـجـاتـنـد که پاکـنـد تا چند به این سوی و به آن سو نگرانید قـرآن بـگـشـایـیــد و بخوانیـد، بخوانیـد خـود را همـه بـر آل محـمـد برسـانـیـد آن فـرقـه کـه از اهـل نجـاتـنـد، بدانـیـد والله قــســـم ذریّـــۀ پـــاک رســـولـــنـــد نـسـل عـلـی و حضرت زهـرای بـتـولـند والله بـوَد راه خــدا، عــتــرت و قــرآن پـیـغـمـبـر ما داده نـدا عـتـرت و قـرآن بنوشتـه به خـون شهـدا عتـرت و قرآن یک لحظه ز هم نیست جدا عترت و قرآن میثم درِ این خانه نجات است نجات است خاک درشان خوبتر از آب حیـات است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام صادق علیهالسلام
ای خوشه ای ز خرمن فیضت تمام علم با منـطـق تو اوج گـرفـتـه مـقـام عـلم پرواز کرده دور سرت مـرغ بام علم برپا به پـای کرسی دَرست قـیـام عـلم با صد زبان به علمِ کلامت سلام عـلم هر جا که علم بود تو بودی امام عـلم تـو وارث کـمـال و جــلال مـحـمــدی مصـداق صدق و صـادق آل محـمدی میلاد دانش از نفس مشک بوی توست آئـیـنـۀ تـمــام کـمـالات روی تـوسـت یادآور رسول خدا خلق و خوی توست دارالشفای هر دل بیـمار کوی توست پیوسته علم تشنه لب آب جوی توست گلواژه های وحی پر از رنگ و بوی توست عـلـم و کمال بر سخنت بوسه می زند آیـات وحـی بر دهـنـت بـوسه می زند دانـشـوران چـو مـرغ اسیـرند رام تو آب حـیـات خورده فـضیلت ز جام تو بگرفـته هوش از سر دشمن هـشام تو دل نـیست آن دلی که نیـفـتد به دام تو علم و کمال و فضل و ادب فیض عام تو جـوشـد هماره عـلـم کـلام از کلام تو مُـلـک وجـود مـحـفـلی از یـاد واره ات هر لحظه از گذشت زمان یک هزاره ات بی منطق رسای تو قرآن زبان نداشت بی معجز کلام تو، توحید جان نداشت بی طاعت تو پیکر تقوی روان نداشت بی مکتب تو طایر وحی آشیان نداشت بی همت تو دین، شرف جاودان نداشت بی سینۀ وسیع تو دانش مکان نداشت گفتار علمی تو فـزون از شـماره بود درس تو انقلاب حـسیـنی دوبـاره بود مـلـک خـداسـت مـعـرکـۀ اقـتـدار تـو خـوبـان دهـر جـدّ تـوأنـد و تـبـار تـو تـوحـیـد مـعـتـبـر شـده از اعـتـبار تو گـلـخـانـۀ وسـیــع امـامـت بـهــار تـو بحرالعـلـوم قـطره ای از جـویـبـار تو شـیـخ مـفـیـد لالـه ای از لالـه زار تـو طوسی و مجلسی و صدوقت سه آیتند بـا نــور دانــش تـو چــراغ ولایـتـنـد آنانکه راه عـتـرت و قـرآن گرفـته اند تو نیستی و از نـفـست جـان گرفته اند فضل و کمال و دانش و عرفان گرفته اند قدر و جلال و عزّت و ایمان گرفته اند نور از زُراره فیض ز حمران گرفته اند بینش ز بوبصیـر؛ فراوان گـرفـتـه اند ای وارث عـلـوم امــامــان راسـتــیـن داری هـزار جـابـر حـیّان در آستـیـن بی نطق تو ریاض نیایش ثمر نداشت دریای موج خیزِ ولایت گهـر نـداشت در سیـنه آسمـان امـامت قـمـر نداشت آیـات روحـبـخـش الهـی اثـر نـداشـت قرآن زبان و دین سند معـتـبر نداشت نـخـل امـیـدِ خـونِ خـداونـد بَر نداشت ای در تو هیبت حسن و غـیرت حسین فرقی نداشت نطق تو و نهضت حسین با آنکه خاک پاک مدیـنـه دیار توست ویـرانـۀ بـقــیـع دلِ مـا مـزار تـوسـت تا روز حـشر سینۀ ما داغـدار توست هر شیعۀ شکسته دلی اشکـبار توست قلبش ز دور مشعل شب های تار توست هر شب امام منتظران بی قرار توست صورت نهاده یوسف زهرا به خاک تو گرید هماره بر جـگـر چـاک چاک تو ای آفـتـاب زائـر صحـن و سـرای تو عـمـری مــدیـنـۀ دل مـا کـربـلای تـو گردون پر از ستـارۀ اشک عـزای تو خاموش شد چگـونه صدای دعـای تو چون شمع آب گشت ز سر تا به پای تو چشمی بـده که گـریه کـنم از برای تو جرمت چه بود ای پسر فـاطـمه، چرا منصور کشت از ره کین بارها تو را شرح غم تو خون به دل سنگ خاره کرد منصور دون به تو ستم بی شماره کرد مانـند شمع، آب تـنـت را هـمـاره کرد قلب تو را ز زهر جـفا پاره پاره کرد با کشتن تو بغض دل خویش چاره کرد در نای سوخته نفست را شـراره کرد تنها نه در غم تو روان اشک "میثم" است گریان به یاد غربت تو چشم عالم است
: امتیاز
|
مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
صبـح انـوار هـدایت مـوسى کـاظم بود صاحـب سـرّ ولایت، موسى کـاظم بود آن گـلستـان ولایت کـز نـسیـم او دمـیـد گـلبنى در هر ولایت، موسى کاظم بود عقـل در تفـسیر آیات کـمالش کى رسد آیتى در صد روایت، موسى کاظم بود آفتابى چون على موسى الرضا را در وجود مشرق صبح سعادت، موسى کاظم بود
: امتیاز
|
مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
آن درگهى که پایه اش از عرش برتر است دولت سراى حضرت موسى بن جعفر است آیــیــنــه جــمــال خــداونــد ســرمـــدى هم مظهر عـلوم و خصال پیـمـبـر است در جـبـهـۀ مبارکـش، آثـار زهـد و عـلم لعلِ لبش، علامتى از حوض کوثر است ســالار اهــل دیـن بُـوَد و فـخــر اولـیــا هـفـتـم امام و حجـت خـلاق اکـبـر است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
آیـیـنـه را بـه نــور تـمــاشـا، تـبـسّـمـی ای جـلـوۀ نـمـاز، که خورشید هـفـتمی سر میزند ز مشرق نامت، سپـیدهگاه! عـرش خـدای را به تـکـلـم، تجـسّـمی! مـرهـون نـام تـوست، شـفـاخـانـۀ قـضا ای قـبـله ای که مرکز حـاجات مردمی هر صبح و شام نور تو در جلوه، یا عزیز! در کـاظمیـن و مشهـد و شیراز یا قمی خاک مـزار تو، حـرم خاص انـبـیاست هم طـور نـور را به تـمـاشـا، تـبـسّـمی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
الــسّـلام ای وارث خــیــر الانــام بـر تـو ای نـور خـداونـدی ســلام الـســلام ای حـجّـت روی زمـیـن کـعـبـۀ جـان را ستـون هـفـتـمـین جـانـشـیـن حضرت خـیـر الـبـشـر تـاج شاهـنـشـاهی عصمت به سر بـاب رحـمـت نـور قــرآن مـبـیـن مـوسی کــاظـم امــام هــفـتـمـیــن بـر زمیـن و آسـمـان فـرمـان روا مظهـری از رحمت و صبـر خـدا درگـهـت بـاب الـحـوائـج عــام را قـبــلـه گـاهــی هـر دل نــاکــام را با چنین فـضل و بزرگی و شـرف گوهری هستی و پنهان در صدف
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
مـژدۀ مـیـلاد تو، نـفـحـۀ باد صباست رایـحـۀ یــاد تـو بـا دل مـا آشـنـاسـت آمـدى و باب هر حـاجـت دلـهـا شدى باب حوائج تویى، نام تو ذکر خداست عـرش الهى اگـر، جـلـوه گه حـق بود بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست قـبـلـۀ قـدّوسیـان، کـوى مـصـفـاى تو نام دل آراى تو، کعـبۀ حاجات ماست یوسف زهرایى و گوشۀ زندان و چاه کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست شادى میلاد تو، توأم اشک است و آه چونکه غمین هر دل از کوفه و شام بلاست محـفـل مولـودى ات، کـربـبـلایى شده گوشۀ لبخند ما، همره اشک عـزاست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت عالم از نـور جمالش جـلوۀ دیگر گرفت آفـتـاب صبح صـادق آنکه از صبح ازل روشنى خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت دُرّ مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف شد حمیده خو چو خو، در دامن مادر گرفت مـوسـى کـاظـم امام هـفـتـمـین نـور خدا آنکه نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت آنکه روشن از جـمالش گشت آیات خـدا وانکه رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت هم ادب رونق از آن گنجـینه آداب یافت هم سخن زیور از آن کِلک سخن گستر گرفت شد رها از بند محنت آنکه از صدق و صفا دامن باب الحوائج موسى جعـفـر گرفت از در باب الحوائج روى حاجت بر متاب زانکه فیضش چشمه از سر چشمۀ داور گرفت در صف محشر شفاعت یافت آنکو چون رسا دامن موسى بن جعفر در صف محشر گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
بـزم مـا را بـاز آمـد؛ عـالـم آرایـى دگـر کز قـدومـش بزم ما گردیده سینایى دگر قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل آمـده ایـنـک به فـتـح نـیـل موسایى دگر صـادق آل نـبـى را داده حّـى بـى نـیـاز از بـراى تـشنـگـان عـلـم، دریـایـى دگر گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى شد حمیده با چنین فرزند، زهرایى دگر اى صبا برگو به زهرا دیده روشن چون خدا داده بر فـرزند تو؛ شـمـس دلارایى دگر گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر از پى تـرویج دین و حـفـظ قـرآن مجـید هادى ما در طریقـت گشته مولایى دگر تاجهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد زد قدم دراین جهان اینک مسیحایى دگر یوسفى آمد که یوسف هم بود زنـدانیـش زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر تا کـنـد از ریشه بنـیـاد بـنى العـبـاس را زد قـدم امروز انسان ساز فـردایى دگر تا که در عـالـم به آقایى رساند شیعه را حـق بـه آقـایـى خـود آورده آقـایـى دگر غیر آل للَّه ما را نیست در محشر شفـیع از در دربـار آنان پس مـرو جـایى دگر در جزا برگ عبور ما به امضا بسته است معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر گر به تیغى بند بند شیعـه را سازى جدا در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر شعر من ران ملخ هست و من ژولیده مور غـیر اینم بر سلیـمان نیست کالایى دگر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
چو اشک دیدۀ عشاق حق، دلها مصفا شد قلوب شیعیان از روشنى چون طور سینا شد اگر بینى فضاى آفرینش گشته عطر آگین گـل روى امام مـوسى کـاظـم شکـوفا شد به روز هـفـتـم ماه صفر در شهر پیغمبر جمال دیگرى از ذات پاک حق، هویدا شد قدم زد در جهان مولاى عالم موسى جعفر که از یُمن قدومش، غرق زیور، عرش اعلا شد چه خورشیدى زمین و آسمان را کرده نورانى چه ماه پر فروغى در سپهر مجد، پیدا شد ز چرخ چارمین با موکب عزّ و شرف امشب پى عرض ادب سوى زمین نازل مسیحا شد نه تـنهـا دیـدۀ آل محـمّـد شد به او روشن که چشم چرخ پیر از دیدن آن ماه، بینا شد در این فرخـنده میـلاد وصىِّ هـفـتم طاها نـزول رحـمت بى منـتهـای ذات یکـتا شد نه تنها آشنایانش، که در سر تا سر گـیتى هرآن کس واقف از اوصاف او گردید شیدا شد حـمـیـده مـادر والا مـقـام و ارجـمـنـد او بنازد زان که او هم مادر فرزند زهرا شد به پاس مقدمش از جانب ربّ غفور امشب براى دوستدارانش، برات عفو، امضا شد به آن باب الحوائج (ملتجى) شد هر گرفتارى یقین دارم که از کار و دلش هر عقده اى وا شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
بزم ما را نبود زیب و فری بهتر از این نیست ما بی خبران را خبری بهتر از این آمد این مژده نگوشم سحر از عالم غیب که نباشد شب ما را سحری بهتر از این هر کسی را اثری هست گرانمایه و من بیـن اشـعـار نـدارم اثـری بـهـتـر از این
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت بـراى غـالـیـۀ حـوریـان غـبـار بـقـیـع اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى بـیـا به گـلـشـن روحـانـى دیـار بـقـیـع دریـغ و درد که از ظلـم دشمنان خـدا خـراب شد هـمـه آثار بى شـمار بـقـیع ایا که غـیـرت دین دارى و ولایت آل ببار خون، عـوض اشک در کنار بقیع خـراب کـرد ستـم، مشهـد چـهـار امام کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع نـخـست مـرقـد سبط نـبـى امـام حسن بزرگ محـور اعـزاز و افـتخار بـقـیع مـزار حـضـرت سـجـاد، اسـوۀ عـبّـاد امین اعـظـم حق، رکـن اسـتـوار بقـیع مـزار حضرت باقـر، عزیز پیـغـمـبـر که بر فـزوده به اجلال و اشتهـار بقیع مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین جهان علم و عـمل، نور کردگـار بقیع قـبـور مـنـهـدم دیـگـر از تـبار رسول فـزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع ز ظـلـم فـرقـۀ وهّـابـیـان نـاکـس دون بیا ببین که خـزان گـشته نوبهـار بقیع سعودیان عامل یهـود و صهـیـونـیـسم ز ظـلـم، هـتـک نـمـودند اعـتبار بقیع قبور آل پیمبر، خـراب و ویران است فـرشـتـگـان هـمگان اند سوگـوار بقیع در این مصائب عظمى ولىّ عصر بُوَد شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع کند ظهور و جهان پُر کند ز دانش و داد زند به ریـشه خـصـم ستم شـعـار بقیع قـیـام باید و مردانگىّ و همّت و عـزم که برطرف کند این وضع ناگوار بقیع وگـرنه تا نشود قـطع دست استعـمـار جهان شیعه بود زار و دل فکـار بقیع حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست که مسلمیـن همه باشند شـرمسار بقیع سلام بى حـد و بسیار بر پیـمبـر و آل درود وافـر و بـى انـتـهـا نـثـار بـقـیع ز یــاد مــرقــد ویــران اولــیـاى خـدا همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع
: امتیاز
|
مدح حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
بسته است همۀ پنجره ها رو به نگاهم چندی ست که گم گـشتۀ در نیمۀ راهم حس می کنم آئینۀ من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غـبار است از بس که منـاجـات سحر را نـسرودم سـجــادۀ بــارانـی خـود را نـگـشــودم پـای سـخـن عــشق دلـم را نـنـشـانـدم یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب تا با غـزلی عرض ارادت کنم امشب ای زیـنـت تسبیح و دعا زمزمه هایت در حـیـرتـم آخـر بـنـویسم چـه برایت اعجاز کلام تو مزامیر صحـیفه است جوشیده زبور از دل قـرآن به دعایت در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است "پـیـراهن افـلاک پر از عطر عبایت" تنها نه فقط آینه در وصف تو حیـران باشـد حـجـرالاسـود الـکـن به ثـنـایـت من کمتر از آنم که به پای تو بـیـفـتـم عـالـم شـده سـجـاده و افـتـاده به پـایت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
سوی مجـنون برسانید که لیـلایی هست ما شنیدیم در این شهـر که آقـایی هست دور این خانه شلوغ است اگر جایی هست درمندیم و دلی خوش که مداوایی هست شب عـیـد است بـیـایـیـد حـنا بـگـذاریـم سـر بـه پـای قـدم مـرد دعـا بـگـذاریـم تا پـدر چـشـم به چـشمـان تو احیا دارد پـر گــهــوارۀ تـو روح مــسـیـحـا دارد و حسن خیره به چشمان تو نجـوا دارد نـوۀ حـضـرت زهـراست تـمـاشـا دارد جـلـوۀ نـام عـلـی بـر تـو مـبـارک بـادا سـومـیـن نام عـلـی بر تو مبـارک بـادا فـطرسی آمده و از تو پـری می خواهد از تو عیـسی نفس ناب تری می خواهد یوسف از تو نمک بیـشتـری می خواهد که غـبـار قـدمت رفـتـگـری می خواهد یـاکـریـمـیم و سر جادۀ تو شیـعـه شدیم ما کـنـار پـر سـجـادۀ تو شـیـعـه شـدیـم عشق وقتی که به سر حـدّ نهـایت برسد تازه شاید که سرش بر کف پایت برسد چـشـم هر شـاه اگر سوی عبـایت برسد نه محـال است مـقامش به گدایش برسد نه فقط پـهـنـۀ افلاک نمک گـیر تو است تو از این کشور و این خاک نمک گیر تو است مثل پـیـراهـن یوسف که به کـنعـان آمد مـثـل ابـری که سـر خـاک بـیـابـان آمد قـبـلـۀ هـفـتــم اگر سـوی خـراسـان آمـد خــانـۀ مــادریـش بـود کـه ایــران آمــد بـنـویـسـیـد کـه آقـا پـسـر ایــران اسـت افـتـخـار بـشـر و تـاج سـر ایـران است عـشـق ایرانی ما؛ کار بـنـایت با ماست حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست طاق و گلدسته، رواق، آینه هایت با ماست خادمیِّ حرم و صحن و سرایت با ماست طرح زیباتری از بـاغ جـنان می سازیم و ضریح نـویی از فرشچیان می سازیم مصلحـت بود اگر؛ شیـر خـدا می گشتی تو علی هستی و شمشیر خدا می گشتی شک نداریم که تکـبـیـر خـدا می گـشتی تکـسوار عـرب و تـیـر خـدا می گـشتی بازوی هاشمی ات رزم چو در سر می داشت کربلا زیر قدمهـات ترک بر می داشت رخصتت بود اگر؛ یک تنه لشگر بودی میـمـنـه میـسره از رزم سـراسـر بودی پشت در پشت پـدر تیغ دو پیکـر بودی رخصتت بود اگر حضرت حیدر بودی کـربـلا دیـد پـدر را نـفـست یـاری کرد وه که با نام تو عـباس عـلـمـداری کرد واژه ات خطبه شد و تیغ علی وار آورد خطبه ات شور عـلی در دل پیکار آورد چه بـلایـی به سر کـاخ سـتـمـکار آورد شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است که دعاگوی شما زینب کبری شده است واژه در واژه تو را بین دعـاهـا دیـدیـم در ابـوحـمـزه ات انگـار خـدا را دیـدیم در صحـیـفـه اثر مصحـف زهـرا دیدیم چتری از باور و اخلاق و مدارا دیـدیم خـاکـیـانـیـم که دنـبـال شما حـیـرانــیــم با تو همراه عـلی در شب نخـلـسـتـانـیم هیچ کس نیست شب تار عزادار که تو هیچ کس نیست اسیـر سر بـازار که تو هیچ کس نیست که با تب دل انظار که تو هیچ کس نیست پرستـار و بیـمار که تو آنکه سرخی سر انجام حسین است تویی سومین نقطه که بر نام حسین است تویی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
سـجـاده ایــم پـهــن بــرای دعــا شــدیــم نـائـل به هـمـنـشـیـن شـدن اولیـاء شـدیم تـاثـیـر کـرد خصلت خوبان به روی ما از یُـمـن سـجـده های شـمـا بـا خـدا شدیم از دسـتـبـاف بـودنـمـان خـیـر دیــده ایـم پـاخـورده ایم و از شـرفـش پُـر بها شدیم هـر نـخ ز ما مـطـهـر انفـاس دلـبر است با این حـسـاب هـم نـفـس کـبـریـا شـدیـم شکـر خدا به طالعمان مهر عشق خورد پاگـیر لطف بی حـد و حـصر شما شدیم اصلا چه حاجت است به آب و گلاب ها مـا پـاک از طهـارت این گـریـه ها شدیم وابستگی به یار اثـراتـش مشخص است فارغ ز ما چو یار شد؛ از غـصه تا شدیم هـرچند دست جـمع زمین خـورده ایم ما گـفـتـنـد عشق و پـیش قـدمهـاش پا شدیم سـجـاده ایـم قسمت ما شـور و شیـن شد یعـنـی که پـای بـوسی ابـن الحـسیـن شد امشب مدینه حال و هوایش معطر است از شوق چـشم منتظرش آسـمان تر است باران گرفت و جان دوباره به خاک داد ابـر نـگـاه تـو چـقـدر سـبـزه پرور است کـاسـه به دست ها هـمه از راه می رسند باب الـمـراد عـالـم و آدم همین در است امـشـب بـه آفـتـاب؛ قـمـر فـخـر مـی کـند در خانـۀ حسین مهـی جـلـوه گرتر است گـهـواره را نـگـاه کـنـیــد عـشــق آمــده زهراست یا حسین؛ حسن یا که حیدر است پـیـغـمـبـری چــقــدر بــرازنـده اش بُـوَد پـیـشـانـی اش تـجـلّـی نـور پیـمـبـر است طـرز نـگـاه کـردنش آیـیـنـۀ عـلـی است بر قاب صورتش رخ زهرا مصور است مــا از ازل مــلازم خــاک ره تـــوأیـــم مـا را نـوشـتـه اند گـدا چون مُقـدّر است تـا چـنـد کــفــر؟ بــادۀ ایــمــانــیــم بــده یـعـنـی که از صـحـیـفـه مـسلـمـانیم بـده هرکس ز عشق تاب و تبش شهره می شود بیش از همه غـم و تعبش شهره می شود زردی رویـش از اثـر سجـده هـای روز با اینکه سجده های شبش شهره می شود مـادر بــزرگ زاده و بـابـا شـه قـریـش خیلی بجاست گـر نسبش شهره می شود تا روز حـشر کار ابو حـمـزه اش گرفت هرکس که گشت منتسبش شهره می شود شمشیر خطبه اش کـمـر شـام را شکست اینگونه تا ابد غـضـبـش شهـره می شود نـخـلـی کـه آبـیــاری دسـت کــریــم شـد در شـهـر مـزۀ رطـبـش شهـره می شود سر میدهیم پای تو عشق است عشق عشق عـاشـق دل بـلا طـلـبـش شهـره می شود تـطـهـیـر آب وام گرفـته ز طهـر توست خورشید آسمان و زمین جای مهر توست از بس کـلام معجـزه دار تو نـور داشت خورشید شد هرآنکه به پایت حضور داشت وقتی که دست و پای تو از سجده آب شد در عرش خود خدای تو حس غرور داشت حــاجــیِّ نــا شــنــاخــتــۀ کــاروان حـج در قـافـله به یُمن تو نعمت وفـور داشت نزدیکها که جای خودش لطف ویـژه ای آقـای خـوب مـا بـه گـدایـان دور داشـت جـبـرئـیـل می رسید به پابوسی اش مـدام وقـتـی که در نـمـاز دم یا غـفـور داشت تو حضرت کـلـیمی و ادعـیه شاهد است محرابِ خانۀ تو شبـاهت به طور داشت لطـف دعـای نـیـمـه شبت بر هـمه رسید از برکت صحـیـفۀ تو دین زبـور داشت زخـم زبان و طعـنـه اگرچه زیـاد خورد ایــوب آل فـاطـمـه قـلـبـی صبور داشت آمـــاده ایــم رخـصـت افــروخــتــن بــده پــروانـه ایـم اذن ز غــم ســوخـتـن بــده اصلا چه شد که روی تو در آفتاب سوخت؟ هر وقت خورد بر لب خشک تو آب سوخت اصلا چه شد که خیمه ات آتش گرفته بود؟ در بین شعـله های عدویت کـتاب سـوخت در گـیـر و دار ردشـدن هـمسرت ز شام آتش سراغ مـعـجـرش آمد نقاب سوخت رجـالـه هـا به صورتـتـان سنگ می زدند از طعنه های شهر دلت بی حساب سوخت بـر روی زخـم گـردن تو مـرهـمی نبود وقتی که از حرارت سرب مذاب سوخت دیدی چگونه چوب به لبهای عشق خورد دیدی چگونه از غم این سر رباب سوخت یـعـقـوبِ دل شکـسته چهـل سال آزگـار چشمت به یاد روضۀ بزم شراب سوخت گفتم رباب و روز و شبم رنگ غم گرفت "بس کن ربـاب"عـمـۀ سـادات دم گرفت
: امتیاز
|